سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شما را به دوری از هوس سفارش می کنم که هوس به کوری فرا می خواند و آن گمراهی آخرت و دنیاست [امام علی علیه السلام]
عاشقانه ها
درباره



عاشقانه ها


Hosein Kian

در نخستین ساعت شب، در اطاق چوبیش تنها، زن چینی

در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد، می اندیشد:

« بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را

هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان

مرده اش در لای دیوار است پنهان

 آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی

او، روانش خسته و رنجور مانده است

با روان خسته اش رنجور می خواند زن چینی،

در نخستین ساعت شب:

ـــ « در نخستین ساعت شب هر کس از بالای ایوانش چراغ اوست

آویزان

همسر هر کس به خانه بازگردیده است الا همسر من

که ز من دور است و در کار است

زیر دیوار بزرگ شهر.

در نخستین ساعت شب، دور از دیدار بسیار آشنا من نیز

در غم ناراحتی های کسانم؛

همچنانی کان زن چینی

بر زبان اندیشه های دلگزایی حرف می راند،

من سرودی آشنا را می کن در گوش

من دمی از فکر بهبودی تنها ماندگان در خانه هاشان نیستم خاموش

و سراسر هیکل دیوارها در پیش چشم التهاب من نمایانند نجلا!

در نخستین ساعت شب،

این چراغ رفته را خاموش تر کن

من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی

راهبردم را به خوبی می شناسم، خوب می دانم

من خطوطی را که با ظلمت نوشته اند

وندر آن اندیشه ی دیوارسازان می دهد تصویر

دیرگاهی هست می خوانم.

در بطون عالم اعداد بیمر

در دل تاریکی بیمار

چند رفته سالهای دور و از هم فاصله جسته

که بزور دستهای ما به گرد ما

می روند این بی زبان دیوارها بالا.

 

نیمایوشیج


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط Hosein Kian 96/3/31:: 10:57 عصر     |     () نظر

بانـــــوی اساطیر غـــــزل های من اینست

 

صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست

 

گفتم کــــه سرانجـــام بـــه دریـــا بزنم دل

 

هشدار دل! این بار ، که دریای من اینست

 

من  رود  نیاسودنــم  و  بودن  و  تا  وصــل

 

آسودگی ام نیست که معنای من اینست

 

هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست

 

صاحب نظرم علـــم مرایـــای من اینست

 

گیرم که بهشتم به نمازی ندهد دست

 

قد قامتـی افراز کـه طوبای من اینست

 

همراه تـــو تــــا نـاب ترین آب رسیدن

 

همواره عطشناکی رؤیای من اینست

 

من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت

 

نایـــاب ترین فصل تماشــای من اینست

 

دیوانه بـــه سودای پـــری از تو کبوتر

 

از قاف فرود آمده عنقای من اینست

 

خــرداد تــــو  و آذر من بگـــذر و بگـذار

 

امروز بجوشند که سودای من اینست

 

دیــر است اگـــر نـــه ورق بعدی تقویم

 

کولاکم و برفم همه فردای من اینست

 

 

حسین منزوی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط Hosein Kian 96/3/28:: 9:32 عصر     |     () نظر

دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور

گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور

ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن

با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور

از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم

تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد

ما را غم نگار بود مایه سرور

زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار

ما را شرابخانه قصور است و یار حور

می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی

گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور

حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی

 

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط Hosein Kian 96/3/24:: 6:29 عصر     |     () نظر

خــــرم آن روز کـــــز ایـــن منـــزل ویــــران بـــــروم

راحت جان طلبـــــم و از پــــی جـــانان بــــروم

گـــر چــه دانم کــه بــه جایی نبـرد راه غریب

مـن به بوی ســـر آن زلف پریشان بـــروم

دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت

بـــه هـــــواداری آن سرو خرامان بـــروم

در ره او چــــو قلـم گـــر به سرم باید رفت

بـا دل زخـــم کـــش و دیـــده گــــریان بــروم

نـــذر کـــردم گــــر از این غـــم به درآیــم روزی

تا در میکـــده شـــادان و غــــزل خــــوان بـــــروم

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط Hosein Kian 96/3/21:: 11:18 عصر     |     () نظر

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد

 

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

 

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت

 

به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

 

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت

 

که محب صادق آنست که پاکباز باشد

 

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

 

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

 

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

 

به کدام دوست گویم که محل راز باشد

 

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی

 

تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

 

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم

 

که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

 

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی

 

که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

 

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران

 

 

اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط Hosein Kian 96/3/18:: 6:54 عصر     |     () نظر
   1   2      >